ای پدر ای با دل من همنشین
ای صمیمی ای بر انگشتر نگین
ای پدر ای همدم تنهاییم
آشنایی با غم تنهاییم
ای طنین نام تو بر گوش من
ای پناه گریه ی خاموش من
همچو باران مهربان بر من ببار
ای که هستی مثل ابر نو بهار
در صداقت برتر از آیینه ای
در رفاقت باده ای بی کینه ای
ای سپیدار بلند و بی قرار
می برم نام تو را با افتخار
هر چه دارم از تو دارم ای پدر
ای که هستی نور چشم و تاج سر
رحمت بارانی روشن تبار
مهربانی از تو مانده یادگار
ای پدر بوی شقایق می دهی
عاشقی را یاد عاشق می دهی
با تو سبزم،گل بهارم،ای پدر
هر چه دارم از تو دارم ای پدر
بیشتر: شعر زیبا درباره پدر
حق پدر بر فرزند چيست؟
رسولُ اللّه صلى الله عليه و آله و سلّم
لَمّا سُئلَ عَن حَقِّ الوالِدِ على وَلدِهِ: لا يُسَمِّيهِ باسمِهِ ، ولا يَمشي بَينَ يَدَيهِ ، ولا يَجلِسُ قَبلَهُ ، ولا يَستَسِبُّ لَهُ .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلّم
- در پاسخ به سؤال از حقّ پدر بر فرزندش- : او را به اسم صدا نزند ، جلوتر از او راه نرود ، پيش از او ننشيند و برايش دشنام نخرد .
عنه صلى الله عليه و آله و سلّم
لِرجُلٍ قالَ لَهُ : إنّ أبي يُريدُ أن يَستَبيحَ مالى: أنتَ ومالُكَ لأبيكَ .
كنز العمّال :
مردى بـه رسـول خـدا صلى الله عليه و آله و سلّم عرض كرد : پدرم مىخواهد مال مرا از آنِ خود كـنـد . حـضرت فرمود : تو و مال تو از آنِ پدرت هستيد .
كنزالعمّال : 45933 منتخب ميزان الحكمة : 614
خشنودي و ناخشنودي پدر چه پیامدی دارد؟
عنه صلى الله عليه و آله و سلّم :
رِضـا اللّه فـي رِضـا الوالِدِ ، وسَخَطُ اللّه في سَخَطِ الوالِدِ .
پيامبر خدا صلى
خشنودى خدا در خشنودى پدر است و ناخشنودى خدا در ناخشنودى پدر .
الترغيب والترهيب : 3 / 322 / 30 منتخب ميزان الحكمة :
شانه هایت، ستون محکمی است پناهگاه امن خانه را.
دست در دستانم که میگذاری، خون گرم آرامش، در کوچه رگهایم میدود.
در برابر توفانهای بیرحم زندگی میایستی؛ آنچنانکه گویی هر روز از گفتوگوی کوهستانها باز میآیی.
لبخند پدرانهات، تارهای اندوه را از هم میدراند.
تویی که صبوریات، دلهای ناامید را سپیدهدم امیدواری است. مرامنامه دریا را روح وسیعت به تحریر میآید؛ آن هنگام که ابرهای دلتنگی، پنجرههای خانه را باران میپاشند.
آسمان همواره بوسه بر پیشانی بلندت را آرزومند است.
.
.
پشتگرمی من
پشتم به تو گرم است. نمیدانم اگر تو نبودی، زبانم چطور میچرخید، صدایت نزنم!
راستش را بخواهی، گاهی، حتی وقتی با تو کاری ندارم، برای دل خودم صدایت میزنم؛ بابا!
آنقدر با دستهایت انس گرفتهام که گاهی دلم لک میزند، دستانم را بگیری.
هر بار دستانم را میگیری، خیالم راحت میشود؛ میدانم که هوایم را داری و من میان ازدحام غریبی، گم نمیشوم و تو هیچ وقت دستم را رها نمیکنی …
.
.
با تو، باران بهاریام را پایانی نیست و بیتو، پرندهای آشیان گمکرده در جادههای پاییزم
.
تو که هستی، پنجره، با بالهایی گشوده از آفتاب، باغچه را مرور میکند. با تو، نفسهای مادرانه، تیررس اضطراب و تشویش را مجال نمیدهند.
آجر به آجر، ساخته میشوم؛ وقتی پناه دستهای امنت، موسیقی مهربان عشق را به ترنم میآیند.
بیتو، بنبستی میشوم در هزار توی رنجهای خویش.
بیتو، شکوه جهان، ویرانهای است مسکوت و بیهیاهو.
میستایمت که رونق کوچه های سردسیر وجودم هستی؛ آنچنان که آفتاب، رگهای سپید قطب را.
.
بغض روی ثانیه هایم راه می رودجسارت میخواهد!!!
نزدیک شدن
به افکار دختری
که روزها....
مردانه
با زندگی میجنگد...
اماشب ها...
بالشتش از هق هق های دخترانه اش خیس است!!
از بیرون همه چیز روبراه است
اما هرنفس درد است که میکشی!
معنی حسرت رو توی هیچ کاغذی نمیشه نوشت...
روی هیچ
صفحه ی سفیدی نمیشه تایپ کرد...
با هیچ
زبونی نمیشه توضیح داد....
حسرت خلاصه میشه تو همین فاصله ی من و تو
پدر....
خوابم نمی برد
بغض
روی ثانیه هایم راه می رود
دوباره تو را کم آورده ام
تو را
و عطر صبوری هایت را
کودکانه در آغوشم بگیر
به یادروزهای دوران طفولیت
که بهانه گریه ام گرسنگی بود
میخواهم به جایش برای دلتنگی ام گریه کنم
...
دخـتــَــر کـه بــاشی
میـدونـی اَوّلــــیـن عِشــق زنـدگیـتــ پـــِدرتـه
دخـتــَــر کـه بــآشی میـدونـی مُحکــَم تــَریـن پَنــآهگــاه دنیــآ
آغــوش گــَرم پـــِدرتـه
دخـتــَــر کـه بــآشی میـدونـی مــَردانــه تـَریـن دستــی
کـه مـیتونی تو دستـِـت بگیـــری و
دیگـه اَز هـــیچی نَتــَرسی
دســــتای گَرم وَ مِهـــــرَبون پـــِدرتـه
هَر کـجای دنیـا هم بـــاشی
چه بـاشه چـه نبــاشه
قَویتــریـن فِرشتــه ی نِگهبـــان پـــِدرته
گفــت : با پدر يه جمـــله بســـاز
گفتــم: من با پدر جمله نميســازم ،
دنيــــــــامو مي سازم
پدر؛ تکیه گاهی است که بهشت زیر پایش نیست.. اما همیشه به جرم پدر بودن باید ایستادگی کند؛ و با وجود همه مشکلات, به تو لبخند زند تا تو دلگرم شوی که اگر بدانی … چه کسی ، کشتی زندگی را از میان موج های سهمگین روزگار به ساحل آرام رویاهایت رسانده است؛ “پدرت”را می پرستیدی……
خورشید هر روز دیرتر از پدرم بیدار می شود اما زودتر از او به خانه بر می گرددبه سلامتي هرچي پدره . .
نظر بدهید
بیشتر: جملات زیبا درباره پدر
صدیقه چهارپاشلو دانشجوی امور فرهنگی وبلاگی تحت عنوان ((پدر))ساخته ام امیدوارم مورد پسند استادم جناب آقای بنی اسدی باشد